وقت بیداری

وقت بیداری وقتی است که همه خوابند

تبلیغات تبلیغات

گلو درد مدل سوئدی…

امروز هم دانشگاه نرفتم. قرار بود نهار را خانه بخورم و بعد دانشگاه بروم ولی حالم خوب نبود. همین الان هم خیلی اوکی نیست. پا شدم ظرف‌ها را شستم. با خودم فکر می‌کردم از وقتی آمده‌ام اینجا هیچوقت از ماشین ظرفشویی استفاده نکرده‌ام. خب دلیلش هم مشخص هست، یک نفر مگر چقدر ظرف نیاز دارد برای شستن که بخواهد ماشین ظرف شویی را هم راه بیاندازد. دارم به این فکر می‌کنم که از صبح تا الان حتی یک کلمه‌ای حرف نزدم. یک سلام بلندی به خودم دادم ببینم کلا می‌شود حرف زد اصلا!
ادامه مطلب

سیبیل…

فعلا که در مرحله مقاله ۶ هستم. از سد جاوید بگذرم تقریبا این مقاله کارش تمام هست و باید سابمیت شود. بماند که هنوز منتظر نتیجه مقاله ۱، ۴ و ۵ هستم. خیلی طولانی شده است. امیدوارم حداقل بزودی یک جواب مثبتی بگیرم از اینها... امروز که رفته بودم برنج بخرم، آن مرد میگفت چرا دو کیلویی بر میداری، پنج کیلویی بردار که ارزانتر هست. گفتم که مصرفم پایین هست. راستش را بخوایی همین دو کیلو حداقل به اندازه مصرف یک ماهم کافیست.
ادامه مطلب

سعید مصطفی…

با مادر حدود یک ساعتی تماس تصویری داشتیم. هر چند در این میان خواهرها هم بودند و صحبت در مورد چیزهای مختلف از سفره فردای لعیا خانوم که مادر هم برای کمک به خانه شان رفته بود تا نحوه رانندگی ممد خان. طبق معمول بعد از هر تماسی، دلم تنگ می شود و دلم می خواهد همانجا پیششان باشم بنشینیم کلی صحبت کنیم. اتفاقا چایی هم گذاشته بودند، چایی بریزیم و صحبت کنیم تا وقتی که خسته شویم... می دانستم هوای تابستانی اینجا وسوسه خواهد کرد.
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها